شاه شاعران
شاهنامه چگونه در تاریخ ملت شدن ایرانیها حاضر بوده است؟
آتاتورک خطاب به فروغی میگفت: شما ایرانیها قدر ملیت خودتان را نمیدانید و نمیدانید که ریشه داشتن در زمین چه حسی دارد. شما از شاهنامه که سند ملیت شماست سپاسگزار نیستید. در حالی که من ناچارم برای ملت ترک چنین پیشینهای را تازه خلق کنم.
کنگره هزاره فردوسی چندسال بعد از به قدرت رسید رضاخان برگزار شد. در سالهای پیش از آن ایران با سرعت زیاد دولت و نخستوزیر عوض میکرد، اما گویا اینهمه بیثباتی سیاسی برای محمد علی فروغی مصداقی از بیملتی بود.
پروژهای که با هزاره فردوسی آغاز شد تا دوره پهلوی دوم با تلاش حکومتی ادامه یافت و بعد از آن تا امروز به سرعت فراموش شد.
ریشههای آنچه در ابیات شاهنامه بود اما عمیقتر از گذشته برای ما ایرانیان پیدا شد.سال ۱۲۹۸ بین ایران و انگلیس معاهدهای وضع شد که ایران رو تقریبا به طول کامل جزو ممالک انگلیس و تحت فرمان ملکه فرض میکرد. محمدعلی فروغی، که خودش سیاستمداری روشنفکر بود مغموم و ناامید از شرایط کشور در نامهای به ابراهیم حکیمالملک اینطور نوشت: «ایران ملت ندارد، افکار عامه ندارد. اگر افکار عامه داشت به اینروز نمیافتاد. اصلاح حال ایران و وجود آن متعلق به افکار عامه است. شاهنامه فردوسی خیلی قبل از کنگره هزاره هم بین ایرانیها بهعنوان کتابی برای زندگی محبوبیت داشت. این محبوبیت به صرف ذکر نام ایران در شاهنامه نبود، بلکه شاهنامه طرح متفاوتی از منحصر به فردی از ایرانی بودن داشت. شاهنامه فردوسی ورای توصیفی که از وضعیت طبیعی امور دارد، چیزی است که ایرانیها در تمام تاریخ تصویر متفاوت و متعالی خودشون رو در اون به شکل رشادت همراه با مناعت طبع، و خرد همراه با عزت نفس دیدند. شاهنامه فردوسی در طول قرنها مشی دینی و ملی را علیرغم طرحی که روشنفکران مشروطه و پهلوی داشتند با خود حمل کرد. همین بود که شعر تمام شاعران بعد از فردوسی و حتی ادبیات غیر فارسی را هم به سیطره خودش درآورد
تعداد بازدید : 635