جلال آل احمد در میان شخصیتهای روشنفکر ایران، احتمالا پرماجراترین است. حجم فعالیت ادبی، فرهنگی و سیاسی و تشکیلاتی جلال و از پی آن اثر او در میان روشنفکران معاصر کمنظیر است. آدمی که مدام میسازد و خراب میکند، از موسسین کانون نویسندگان است اما با بسیاری نویسندگان و روشنفکران سر ستیز دارد، شیوههایی متعدد برای نوشتن ابداع میکند، داستانهای مهم مینویسد اما مهمترین نوشتهاش کتاب غربزدگی است و سرانجام نامش با داستان قیام امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی ایران گره میخورد.
جلال در طول تقلایی به طول کل عمرش از آذر ۱۳۰۲ تا ۱۸ شهریور ۴۸ طاقت خیلی چیزها را ندارد و برای رسیدن به چیزی ناپیدا میجنگد، و این همه از او شخصیتی مستقل میسازد که مدام در سرگشتگی است.
این سرگشتی برای او راه و رسم زندگی است. جلال به گواه گزارشهای مکرری که از وی هست،
پرسشهای مدام را پس نمیزد اما پاسخی سرراست هم برای آنها ندارد.
گفتوگوی سیمافکر با محمد حسین دانایی، خواهرزاده جلال، به عنوان کسی که از کودکی آل احمد را دنبال نموده دربردارنده گزارشی زنده از زندگی جلال است. سوال این است که جلال چگونه هنوز شیوهای حی و حاضر از نوعی زندگی است؟ زندگیای که آرامش حیات را در «ستیز با خویشتن و جهان» میبیند.