در مرداد سال ۱۳۸۱ (اوت ۲۰۰۲) گروهی از مخالفان نظام جمهوری اسلامی در خارج از کشور، اقدام به انتشار گزارشی نمودند که در آن از وجود تأسیسات هستهای نطنز و تأسیسات آب سنگین اراک اطلاعاتی منتشر شده بود. از آن زمان مجادله بین ایران و غرب به رهبری آمریکا شکل تازهای به خود گرفت.
برای طرف غربی، ایران اتمی شده یک کشور خطرناک به حساب میآمد. از نظر رهبران کشوران اروپایی و آمریکا، ایران با داشتن بمب اتمی، به راحتی میتوانست در رقابت با پادشاهیهای عربی خلیج فارسِ متحدِ غرب دست بالاتر را داشته باشد و هر موقع که «اراده» کرد، به همآوردی با اسرائیل بپردازد.
مقامات ایرانی همواره شایعه تمایل ایران برای دستیابی به «بمب هستهای» را ادعایی بیاساس دانسته و بر حق دستیابی خود به فعالیتهای هستهای صلح آمیز پافشاری کردند.
در همه این سالها، مقامات ایرانی بارها برای نشاندادن حسن نیت خود کوتاه آمده و حاضر به مذاکره شدند اما گویی برای طرف غربی مسئله فقط دسترسی ایران به بمب اتمی نبود. دامنه اختلافات به موضوعاتی چون مسائل حقوق بشری، حمایت ایران از گروههاي مقاومت و فناوری موشکی ایران نیز کشیده شد. مسأله حتی به این موارد نیز ختم نمیشود. گویی آمریکا و اروپا از پیدایش یک «ارادهای مستقل» که در امتداد خواست و امیال آنها حرکت نمیکرد، نگران بودند و پرونده هستهای ایران سرآغازی برای شروع تضعیف ایران بود. هدف آنها در مذاکره با ایران این بوده و این هست که اراده طرف ایرانی برای پیگیری اهداف خود را زمین بزنند و ایران به کشوری «بیخطر» و ضعیف برای آنها تبدیل شود. آنها با در پیش گرفتن سیاست «چماق و هویج»، درست در زمانی که حرف از مذاکره با ایران میزدند، تحریم و فشار حداکثری علیه مردم ایران را کلید زدند.
محمد جواد ظریف در سخنرانی اردیبهشت ماه سال ۹۸ خود در رویداد تدکس دانشگاه امیر کبیر، با بازخوانی دو داستان در مورد داشتن تصوری اشتباه از یکدیگر، نتیجه میگیرد که بسیاری از مشکلات پیش آمده در زندگی شخصی و حتی عرصه بین المللی، با گفتگو و شنیدن قابل حل است. او در مورد مذاکره «برد-برد» صحبت میکند و حلنشدن اختلافات مابین ایران و کشورهای اروپایی و آمریکا را در داشتن پیشفرضی اشتباه از همدیگر میداند و به راحتی استدلال میکند که با گفتگو و شنیدن مواضع دو طرف، میتوان چالشهای پیشآمده را به راحتی حل کرد؛ این در حالی است که الگوی تنازع بین ایران و غرب، قدمتی به درازای عمر انقلاب اسلامی ایران دارد. اقتدار جمهوری اسلامی با منافع سیاسی آمریکا در نظام بین الملل همخوانی ندارد و آمریکا به خاطر منافع خود و همپیمانانش نیاز دارد که ایران را تضعیف کرده و ضعیف نگه دارد. اختلاف آمریکا و ایران به خاطر داشتن پیش فرضی اشتباه نیست، بلکه دعوایی است که ریشه در امر واقع دارد و با کوتاه آمدن دو طرف در برخی از موارد، تمام نمیشود. این اختلاف زمانی تمام میشود که یکی از دو طرف از اصول اساسی سیاسی خود دست بکشند. اصلاح پیش فرضهایی که ظریف از آن صحبت میکند، در واقع همان زوال اراده سیاسی هر دو طرف است. آمریکا باید از راهبردهایش در نسبت با منطقه غرب آسیا و اسراییل دست بکشد و ما نیز باید همپیمانی با گروههای مقاومت را کنار بگذاریم و از حق خود برای داشتن یک نیروی نظامی مقتدر در منطقه کوتاه بیاییم.
درست در همان سال که ظریف این سخنرانی را ایراد کرد، آمریکا با اعمال سیاست فشار حداکثری و ترور شهید سلیمانی نشان داد که مسأله اصلاح تصورات نادرست طرفین نیست بلکه دعوای بین خود و ایران را نزاعی وجودی میداند.