دانشگاه چگونه ممکن است؟
سخنرانی کریم مجتهدی با عنوان فلسفه و دانشگاه - خرداد ۱۳۹۵
از دکتر کریم مجتهدی پرسیدهاند: «دانشگاه چیست؟» و او از فلسفه آغاز میکند و به دانشگاه میرسد. مجتهدی آنقدر پیر شده است که بتواند پرسش «فلسفه چیست؟» را مطرح کند. او پاسخی به این پرسش میدهد که ظاهرا پاسخ سادهای است: «فلسفه دانشجویی است.»
مجتهدی طوری ادعایش را طرح میکند که انگار حرف مهمی نمیزند. اما ادعای او ادعای کوچکی نیست. اگر فلسفه دانشجویی و نه دانشدوستی باشد «دکان»های زیادی تخته میشود و البته دکانهای دیگری رونق میگیرد. دانشجویی بازار «مدرسه» را گرم میکند. اساس مدرسه نه معلم بلکه دانشجوست. آرزوی مجتهدی رونق مدرسه است. او مدرسه را مرکز شهر میداند. او گمان میکند اگر مدرسه نباشد حقیقت را در هیچجای دیگری نمیتوان سراغ گرفت. او گمان میکند اگر مدرسه رونق بگیرد بساط «سهلانگاری» و «شیادی» جمع میشود. او میگوید تنها تحصیلکردهها هستند که حقیقتا آزادند و مدرسهنرفتهها چیزی جز برده نیستند.
مجتهدی در مدرسه پیر شده است. او از وقتی به مدرسه رفته پایش را از مدرسه بیرون نگذاشته است. اما به فرض آنکه همه به مدرسه بروند، آیا میتوانند از آن بیرون نروند؟ شهر مجتهدی یک مدرسهی بزرگ است. اما این شهر کجاست؟ نه همه به مدرسه خواهند رفت و نه همه نه در آن خواهند ماند. اصلاً در شهرهای امروز همه را به مدرسه راه نمیدهند. در شرایطی که فقط کسانی که در «طبقه»ای خاص زاده شده باشند حق برخورداری از «تحصیل کامل» و «مدارس بهتر» را دارند چگونه میتوان از آزادی مدرسهرفتهها سخن گفت؟ پس چه باید کرد؟ آیا نمیتوان از شیادی و سهلانگاری نجات یافت؟
باید از دکتر مجتهدی پرسید: چگونه خود مدرسه از شیادی و جهل نجات مییابد؟ اگر دوستی نباشد جویندگی حقیقی پدید میآید؟ اگرچه «دوستان» در مدرسه دوام نمیآورند و از آن میگریزند اما این بهمعنای مخالفت آنان با مدرسه نیست. اصلا فرار دوستان از مدرسه است که مدرسه را مدرسه میکند. اگر دوستان و بزمگاهی که در آن گرد آیند نباشد، مدرسه ما را نجات نخواهد داد.
تعداد بازدید : 534